رهیافتگان :  آنچه می خوانید شرح این دیدار است:
پروفسور حامد الگار: «مسلمانان» را به اسلام دعوت کنید!
دهم ژانویه ۲۰۱۴، رستوران جولیز کافی، برکلی.
روز خوبی برای من است؛ قرار بر این است که بنا بر هماهنگی قبلی، با دکتر رخشنده رو از استادان دانشگاه به دیدار پروفسور حامد الگار در دانشگاه برکلی برویم. دانشگاهی که شهید چمران دکترای الکترونیکش را در آنجا گذرانده بود. پروفسور الگار را خیلی­ ها می شناسند؛ دانش آموخته کمبریج است و پایان­ نامه خود را در زمینه «نقش سیاسی علما در زمان قاجاریه» نوشته است. دکتر الگار سالها است که عضو هیئت علمیِ مطالعات اسلامی و ایرانیِ دانشگاه پرآوازه برکلی ایالت کالیفرنیا واقع در منطقه سانفرانسیسکو است. وی در این دانشگاه به تدریس در فرهنگ اسلامی، فلسفه، دین، ادبیات فارسی و مطالعات خاور نزدیک مشغول بوده است و هرچند هم ­اکنون در ایام بازنشستگی به سر می­ برد، اما همچنان مشغول پژوهش است.
از سالها قبل به ایشان ارادت داشتم. دو سال قبل نیز وی را جهت سخنرانی در یک گردهمایی علمی به انگلیس دعوت کرده بودم، که نپذیرفتند. امروز که توانستم ایشان را از نزدیک ببینم علتش را جویا شدم. کسالت و کهولت سن را مانع از سفر اعلام کردند و کمی تا قسمتی عذر خواهی کردند. اکنون که فرصتی دست داده بود تا ایشان را از نزدیک ببینم، تلاش کردم تا ضمن آشنایی بیشتر، سوالاتی را هم در حوزه کاری خودم بپرسم. مثل همیشه و عادت ما ایرانیها جلسه با سلام و احوالپرسی و تعارفها به سبک ایرانی آغاز شد.
چگونه شیعه شدم؟
دکتر الگار سالها قبل به دین اسلام مشرف شده بودند اما از همان ابتدا شیعه نبودند و بعداً وارد مذهب تشیع شده اند. از ایشان خواهش کردم داستان شیعه ­شدنش را برایمان بازگو کنند. وی داستانش را در سه مرحله و اینگونه شرح داد:
سنّی امامی
در اکسفورد مسلمان شده بودم.  هر هفته، جمعه ­ها جهت اقامه نماز جمعه به مسجد می­ رفتم ولی باید اعتراف کنم که از همان ابتدا هم سنّی به معنای عرفی آن نبودم بلکه یک سنّی امامی! بودم. داستان شیعه شدنم باز می­ گردد به چندین سال قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران. آن سالها در برکلی بودم و از طریق شهید چمران و سایر دانشجویان ایرانی این دانشگاه با مبارزات اسلامی و ایران آشنا شده بودم و در من نسبت به آن علاقه ایجاد شده بود. در ایام انقلاب هم به ایران رفتم و انقلاب را با چشمان خودم دیدم. شور عجیبی بود، مردم در عمل انقلابی بودند. هیچگاه چنین صحنه­ هایی را ندیده بودم. نمی­ توانم توصیف کنم فقط می توانم بگویم نه تنها در اداره کشور انقلاب شده بود که در اخلاق و روحیات مردم هم انقلاب شده بود. سخت تحت تأثیر انقلاب و شخصیت امام خمینی (رحمت الله علیه)، به عنوان یک روحانی بزرگ شیعه، قرار گرفتم.


تو از مایی!
شبی امام را در خواب دیدم. ایشان به من گفتند «تو از مایی!» تعجب کردم و گفتم «ولی من سنّی ام و شما شیعه!» اما امام دوباره فرمودند «تو از مایی»
کتاب امامت
این قضیه گذشت تا اینکه مرحوم آیت­ الله سید مجتبی موسوی لاری، که قبلا با هم آشنا شده بودیم؛ از من خواستند کتاب­ چهارجلدی ایشان را با نام «مبانی اعتقادات در اسلام» به انگلیسی ترجمه کنم. من هم جلدهای توحید و عدالت، نبوت، و معاد ایشان را ترجمه کردم اما در مورد جلد امامت و مطالبی که در آن گفته شده بود چندان موافق نبودم و نقد داشتم. به همین دلیل سؤالاتم را در چندین نوبت برایشان ارسال کردم. ایشان پاسخ آن سوالات را به خوبی دادند و من نیز قانع شدم. پس از آن مشغول ترجمه کتاب امامت شدم. پس از ترجمه نیز چندین بار مطالب کتاب را خواندم و سرانجام تغییر مذهب دادم و به تشیع روی آوردم.
از بسیجیان که گفت گلویش بغض گرفت
از آقای الگار سوال کردم: شنیده‌­ام در زمان جنگ عراق با ایران، سری هم به جبهه ها زده­ اید؟
گفتند: بله
دوباره پرسیدم: آیا خاطره ای دارید؟
دیدم ناگهان بغض گلویش گرفت! «یکی از شب های حمله پشت جبهه بودم. جوانانی که برای جنگ آماده می شدند را با چشمانم دیدم [با گلوی بغض گرفته] شور وعشق عجیبی به شهادت داشتند. مشغول دعا و مناجات بودند و از همه دنیا چشم بسته بودند هیچ وقت چنین صحنه­ ای را از یاد نمی­ برم. هیچ کجا چنین شور و اخلاصی را ندیده ام. انقلاب اسلامی ایران به جای دیگری متصل است، اینها [دشمنان] نمی­ توانند کاری بکنند»

حامد الگار
«مسلمانان» را به اسلام دعوت کنید!
دیدارم به لحظات پایان نزدیک می شد. برای آخرین بار از ایشان پرسیدم: شما سال­ها در این کشور -آمریکا- زندگی کرده اید. اگر از شما بپرسم بهترین کار برای ترویج اسلام در آمریکا چیست چه توصیه ­ای می کنید؟
مکثی کرد و با لبخندی تلخ گفتند: به نظرم ضروری­ ترین کار این است که مسلمانان را به اسلام دعوت کنید!
با تعجب گفتم: یعنی …؟!
با تأیید برداشتم اینگونه ادامه دادند: بله امروز کارهایی که به نام اسلام توسط بعضی مسلمانان انجام می ­شود با اسلام و تعلیمات اسلامی خیلی فاصله دارد. اوضاع سوریه را ببینید. به اسم اسلام چه کارهایی که صورت نمی ­گیرد. همچنین در عراق و بقیه کشورها هم وضع به همین بدی است. با این اوضاع و این همه آدم­ کشی چگونه می توانیم یک نفر را که در  جامعه امریکا زندگی می کند، به اسلام ترغیب کنیم؟!
سخن تلخی گفتند، اما متاسفانه حقیقت دارد. مسلمانانِ افراطی یا سلفی­ های خشک­ مغز، به نام دفاع از اسلام، پنجه بر صورت اسلام انداخته­ اند. با قتل عام بیرحمانه مسلمانان بیگناه عراق و پاکستان و سوریه، و انفجارهای روزانه در معابر عمومی و محل اجتماع مردم، چهره ای زشت و خشن از اسلام را به نمایش گذاشته اند. پخش تصاویر ذبح علویون سوریه دل هر بیننده­ ای را به درد می آورد و از خود می پرسند که آیا اسلام یعنی این؟! اینها حکایت تلخی است که باید بپذیریم. خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی را که فرموده بودند «اول مظلوم، خود اسلام است».
به امید اعتلای کلمه توحید و برافراشته شدن پرچم اسلام ناب محمدی در سراسر هستی و رفع غربت و مظلومیت اسلام.

منبع: شفقنا