پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت.
پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پُرترِه زیبا از او نقاشی کنند.
اما هیچکدام نتوانستند؛ آنان چگونه میتوانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟سرانجام یکی از نقاشان گفت که میتواند این کار را انجام دهد و یک تصویر از پادشاه نقاشی کرد.
نقاشی او فوقالعاده بود و همه را غافلگیر کرد. او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانهگیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده!!!
چرا ما نتوانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی کنیم؛ پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان...
بسم الله الرحمن الرحیم
اُناجیکَ یا مَوْجُوداً فى کُلِّ مَکانٍ لَعَلَّکَ تَسْمَعُ نِدائى فَقَدْ عَظُمَ جُرْمى وَ قَلَّ حَیآئى مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اَىَّ الاَهْوالِ اَتَذَکَّرُ وَ اَیَّها اَنْسى وَ لَوْلَمْ یَکُنْ اِلا الْمَوْتُ لَکَفى کَیْفَ وَ ما بَعْدَ الْمَوْتِ اَعْظَمُ وَ اَدْهى
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ حَتّى مَتى وَ اِلى مَتى اَقُولُ لَکَ الْعُتْبى مَرَّهً بَعْدَ اُخْرى ثُمَّ لا تَجِدُ عِنْدى صِدْقاً وَ لا وَفاءً فَیاغَوْثاهُ ثُمَّ واغَوْثاهُ بِکَ یا اَللَّهُ مِنْ هَوىً قَدْ غَلَبَنى وَ مِنْ عَدُوٍّ قَدِ اسْتَکْلَبَ عَلَىَّ وَ مِنْ دُنْیا قَدْ تَزَیَّنَتْ لى وَ مِنْ نَفْسٍ اَمّارَهٍ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّى
مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ اِنْ کُنْتَ رَحِمْتَ مِثْلى فَارْحَمْنى وَ اِنْ کُنْتَ قَبِلْتَ مِثْلى فَاقْبَلْنى یا قابِلَ السَحَّرَهِ اقْبَلْنى یا مَنْ لَمْ اَزَلْ اَتَعَّرَفُ مِنْهُ الْحُسْنى یا مَنْ یُغَذّینى باِلنِّعَمِ صَباحاً وَ مَسآءً اِرْحَمْنى یَوْمَ اتیکَ فَرْدَا شاخِصاً اِلَیْکَ بَصَرى مُقَلِّداً عَمَلى قَدْ تَبَرَّءَ جَمیعُ الْخَلْقِ مِنّى نَعَمْ وَ اَبى وَ اُمّى وَ مَنْ کانَ لَهُ کَدّى وَ سَعْیى
فَاِنْ لَمْ تَرْحَمْنى فَمَنْ یَرْحَمُنى وَ مَنْ یُونِسُ فِى الْقَبْرِ وَحْشَتى وَ مَنْ یُنْطِقُ لِسانى اِذا خَلَوْتُ بِعَمَلى وَ سآئَلْتَنى عَمّا اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّى فَاِنْ قُلْتُ نَعَمْ فَاَیْنَ الْمَهْرَبُ مِنْ عَدْلِکَ وَ اِنْ قُلْتُ لَمْ اَفْعَلْ قُلْتَ اَلَمْ اَکُنِ الشّاهِدَ عَلَیْکَ
فَعَفوَکَ عَفْوَکَ یا مَوْلاىَ قَبْلَ سَرابیلِ الْقَطِرانِ عَفْوَکَ عَفْوَکَ یا مَوْلاىَ قَبْلَ جَهَنَّمَ وَالنّیرانِ عَفْوَکَ عَفْوَکَ یا مَوْلاىَ قَبْلَ اَنْ تُغَلَّ الاَیْدى اِلَى الاْعْناقِ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ وَ خَیْرَ الْغافِرینَ
همیشه فکر کرده ایم چگونه یک تشکیلات را باید بسازیم. ولی شاید تا به حال به این نکته فکر نکرده ایم که چگونه میشود یک تشکیلات را از بین برد. در حالیکه دشمن این شیوه ها را به خوبی می داند و به آن عمل می کند. دانستن برخی نکات در زمینه انهدام یک تشکیلات علاوه بر رفع نقایص تشکیلات خودی، ما را در براندازی تشکیلاتهای دشمن یاری میکند.
ضد تشکیلات عبارتست از راههایی برای انهدام یا در انزوا قرار دادن تشکیلات حریف. کلیه روش های سخت، نیمه سخت، نرم، هوشمند و اخیراً سریع در این قالب تعریف می شود. فعالیت های ضدتشکیلات طیفی از روشهای سخت ،نرم، نیمه سخت و هوشمند را در بر میگیرد.
فهم ضدتشکیلات مستلزم شناخت تشکیلات میباشد. کسی میتواند یک تشکیلات را از بین ببرد که خود قبلاً در همان تشکیلات یا تشکیلاتی شبیه آن کار کرده است.
درباره موسیقی حداقل دو جور میشود بحث کرد؛ این دو جور، یکی بحث فقهی درباره موسیقی است که اصلا در حد بنده نیست و آدمهایی مثل ما اصلا نباید به خودشان اجازه بدهند که وارد بحثهای فقهی شوند، مسایلی کاملا تخصصی است و به هیچوجه در حیطه ما نیست. مسایل کاملا تخصصی به تحصیلاتی در همان زمینه احتیاج دارند. به این دلیل است که اصلا از نظر فقهی درباره موسیقی بحث نمیکنیم؛ یعنی این وجه مطلب را بهطور کلی کنار میگذاریم. بنابراین اگر ضمن بحث، این سوال پیش بیاید که موسیقی مجاز است یا نیست؟ حرام است یا نه؟ به طبع نمیتوانم به این سوالها جواب بدهم. باید از حضرت امام(ره) سوال کرد. البته از ایشان هم سوال شده و جواب هم دادهاند. اما میشود درباره این بحث کرد که چرا در تلویزیون، به نظر امام(ره) عمل نمیشود؟ اینها بحثهای فقهی نیستند؛ به مسایل اجتماعی و سیاسی برمیگردند و از بحث فقهی خارج میشوند. اگر از وجه فقهیشان خارج شوند، میشود درباره آنها بحث کرد. ولی هر چیزی که وجه فقهی به خود بگیرد، اصلا در محدوده ما نیست و وارد آن نمیشویم. بنابراین از اول مشخص است بحثی که میکنیم، بحثی نسبتا اعتقادی، از غیر وجه فقهی است.
.
در غرب اثری از هنر نمانده است
حیوانها و گیاهان که پایینترین مرتبه عقل را هم ندارند؛ موسیقی بر آنها موثر است! دلیلش این است که اصلا برای دریافت موسیقی هیچ احتیاجی به عقل نیست. یعنی عقل نیست که محتوای موسیقی را ادراک میکند، بلکه اعصاب است.